نظر و تحلیل: گیدئون چیتانگا
در سال ۲۰۰۰، رئیس جمهور وقت رابرت موگابه با اعلام اینکه زیمبابوه برای ایجاد روابط قوی با چین به غرب پشت میکند، جامعه بینالمللی را شگفتزده کرد. موگابه در یک سخنرانی معروف در سال ۲۰۰۵، در ادامه گفت: «ما به شرق، جایی که خورشید طلوع میکند، روی آوردهایم و به غرب، جایی که خورشید غروب میکند، پشت کردهایم.» زیمبابوه امیدوار بود به بازارهای جدید دسترسی پیدا کند، سرمایهگذاری جذب کند و از این کشورهای آسیایی کمک مالی دریافت کند. از آن زمان، روابط زیمبابوه و چین قویتر شده و به جایگاه «دوستان همیشگی» دست یافته است، در حالی که زیمبابوه به طور فعال از طریق سیاستهای مساعد و توافقات دوجانبه، سرمایهگذاری عمومی و خصوصی چین را تشویق میکند.
در طول مبارزات آزادیبخش علیه سلطه و ستم استعماری، چین از جنبشهای آزادیبخش در جنوب آفریقا، از جمله زانو پیاف، در زمانی که قدرتهای غربی به شدت از وضع موجود استعماری حمایت میکردند، حمایت کرد. بسیاری از ناظران روابط بینالملل معتقدند که سیاست خارجی رابرت موگابه، در مورد این چرخش، فرصتطلبانه بود. اما از منظر ژئوپلیتیک معاصر، نکته عمیقی در مورد روابط پیشگامانه و رو به گسترش زیمبابوه با چین وجود دارد. با توجه به اینکه چین یک قدرت بزرگ جوان است که اخیراً به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شده و مسئولیتهای بزرگی را به عنوان یک بازیگر بزرگ جهانی بر عهده گرفته است، برخی تضادها و چالشها وجود خواهد داشت.
اما تصویر بزرگتر نشان میدهد که کشورهای آفریقایی و جنوب جهان، یک قدرت بزرگ حامی و همدل دارند که مایل به انجام کارها به شیوهای متفاوت است. با این حال، چالش این است که آیا آفریقا میتواند از این روابط برای تسریع صنعتی شدن و تولید بسیار مورد نیاز، اتخاذ، درونیسازی و جذب انقلاب فناوری پیشرفته که چین را به بخشهای مختلف اقتصادی مدرن سوق داده است، استفاده کند. سیاست نگاه به شرق به دنبال ایجاد یک وزنه تعادل در برابر نفوذ غرب، تنوع بخشیدن به شرکای اقتصادی زیمبابوه و در عین حال تأکید بر نقش آن در عرصه بینالمللی بود. در طول دهه 2000، دولتمردان آفریقایی بر لزوم دیپلماسی جمعی قاطع در مورد مسائل مورد علاقه متقابل مانند تقویت صلح، ثبات و توسعه تأکید زیادی کردند.
مهمتر از آن، کشورهای آفریقایی باید به طور جمعی از منابع انسانی و طبیعی خود برای راهاندازی مجدد توسعه اقتصادی استفاده کنند و از نزدیک با شرکای بینالمللی قابل اعتماد همکاری کنند. دوران ژئوپلیتیک معاصر با سیاستهای دروننگر، معاملهگرایانه یا انزواطلبانه مشخص میشود. به عنوان مثال، خروج ایالات متحده از سازمانهای بینالمللی، قطع یکجانبه کمکها و اعمال تعرفهها حتی بر برخی از ضعیفترین اقتصادهای آفریقا، تهدیدهای اقتصادی و سیاسی بزرگی را برای این قاره ایجاد میکند.
با این حال، رهبران آفریقا میتوانند از این فرصت استفاده کنند و با تقویت خوداتکایی قارهای در همکاری با شرکای بینالمللی قابل اعتمادی که مایل به اشتراکگذاری منابع خود با مردم قاره هستند، این قاره را از کنترل هژمونیک رها کنند. سیاست نگاه به شرق زیمبابوه، نمونه جالبی برای قاره آفریقا در مورد چگونگی تنوع بخشیدن به شرکای بینالمللی، ضمن محافظت از منافع ملی، منطقهای و قارهای است. زیمبابوه مجبور بود وابستگی خود به شرکای غربی را مدیریت کند، تنوع ایجاد کند و مشارکتهای جدیدی را بر اساس دوستیهای واقعی و پایدار ایجاد کند.
در حالی که سیاست نگاه به شرق به طور گسترده بر کشورهایی مانند مالزی، اندونزی، پاکستان و سنگاپور متمرکز بود، چین به شریک دیپلماتیک و تجاری اصلی تبدیل شد. مسلماً، اقتصاد زیمبابوه از تحریمها جان سالم به در برد، که تا حدودی به دلیل سرمایهگذاری و معاملات تجاری قابل توجه با چین بود که شامل توسعه زیرساختها، کشاورزی و معدن و موارد دیگر میشد. همانطور که مونتسی ماداکوفامبا، مدیر اجرایی مرکز تحقیقات و اسناد آفریقای جنوبی، به درستی بیان کرده است، چین با ظهور به عنوان مقصد اصلی سرمایهگذاری چین در آفریقا، به مهمترین شریان حیاتی برای زیمبابوه تبدیل شد. پس از اعمال تحریمهای هدفمند غرب بر زیمبابوه، سرمایهگذاری چین در بحبوحه بحرانهای اجتماعی-اقتصادی و سیاسی جاری، به مهمترین عامل رشد و توسعه اقتصادی تبدیل شد.
پتانسیل گستردهای برای زیمبابوه و قاره آفریقا وجود دارد تا همکاری اقتصادی خود را با چین بیشتر تقویت کنند، از نوآوری مشترک، فناوریهای جدید، تجربیات و شیوههای حکمرانی، تحقیق و توسعه و همچنین توسعه سرمایه انسانی بهره ببرند. چین به ستون ثبات تجاری، مروج اصلی تجارت جهانی بازار آزاد، جهانی شدن عادلانه و مدافع اصلی یک اقتصاد عادلانهتر تبدیل شده است. چندجانبهگرایی مشارکتی، نمایندهمحور و فراگیر. در طول دهه ۲۰۰۰، چین از نظر توسعه اجتماعی-اقتصادی، نوآوری فناوری، دسترسی جغرافیایی و چندجانبه در تجارت، به هیچ وجه نزدیک به جایگاه امروز خود نبود. چین پس از ایالات متحده به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهانی، شریک تجاری اصلی آفریقا و تولیدکننده پیشرو جهانی ظهور کرده است. رشد اقتصادی سریع و برنامههای هدفمند دولت حزب کمونیست چین برای کاهش فقر، به کاهش بیسابقه فقر منجر شد و تقریباً ۸۰۰ میلیون نفر را از فقر شدید نجات داد که حدود ۷۵ درصد از کاهش جهانی فقر شدید را تشکیل میدهد.
اقتصاد چین از تولید فراتر رفته و به بخشهای نوآورانهای مانند هوانوردی، هوش مصنوعی، مخابرات، ریزپردازندهها، رباتیک، انرژی هستهای و همجوشی، محاسبات کوانتومی، بیوتکنولوژی، داروسازی، انرژی خورشیدی و باتریها وارد شده است. مطالعهای توسط دیوید آتور و گوردون هانسون، ترسهای غرب از افزایش نوآوری در پکن را برجسته میکند. این دو محقق نشان میدهند که چین در بخشهای پیشرفته و با ارزش بالا که زمانی ایالات متحده بر آنها تسلط داشت، از کشورهای غربی پیشی گرفته است. طبق این مطالعه، چین در باتریهای الکتریکی، الگوریتمها و سختافزارهای هوش مصنوعی، ارتباطات نوری پیشرفته و یادگیری ماشینی از ایالات متحده پیشی گرفته است. چین در فناوریهای کلیدی پیشرو، از ایالات متحده و کشورهای اروپای غربی پیشی گرفته است.
شرکتهای برتر چینی مانند BYD در خودروهای برقی، CATL در باتریهای خودروهای برقی، هواوی، بایدو، Xpeng، GwM، شیائومی و غیره، به رقبای اصلی جهانی تبدیل شدهاند. آتور و هانسون مدل جدید سیاست صنعتی چابک چین را که در آن دولتهای محلی اکوسیستمهای نوآوری را پرورش میدهند و در نتیجه نوآوری را هدایت میکنند، تحسین میکنند.
در اینجا درسهای بزرگی برای کشورهای آفریقایی وجود دارد. دولتهای آفریقایی و سرمایه خصوصی باید در تولید و صنعتیسازی مبتنی بر فناوری سرمایهگذاری کنند. در حالی که آفریقا تا حد زیادی در نوآوری فنی عقب مانده است، کشورهایی مانند آفریقای جنوبی، با ظرفیت نسبتاً بهتر و هزینههای کمتر برای جذب سریع فناوری، باید پروژههای مبتنی بر نوآوری منطقهای و قارهای را رهبری و پشتیبانی کنند. سرمایهگذاری مشترک در بخشهای حیاتی استراتژیک مانند انرژی پاک، پهپادها، بیوتکنولوژیها، هوانوردی، حمل و نقل و مخابرات بر اساس برنامهریزی و سیاستهای بلندمدت قوی و ثبات در حکومتداری میتواند مبادلات بینالمللی بزرگی را رقم بزند. پلتفرمهای چندجانبه نوظهور، فرصتهای جدیدی را برای کشورهای آفریقایی به عنوان منابع سرمایهگذاری، بازارها و تبادل ایدهها و تجربیات در دیپلماسی فرهنگی ارائه میدهند. پنجاه و سه کشور آفریقایی و اتحادیه آفریقا عضو انجمن همکاری آفریقا و چین هستند، یک ابتکار چندجانبه با چین که در سال ۲۰۰۰ راهاندازی شد. در سال ۲۰۱۳، شی جین پینگ، رئیس جمهور چین، ابتکار کمربند و جاده (BRI)، یک کریدور تجاری که کشورهای آسیا، خاورمیانه و آفریقا را گرد هم میآورد و تا اروپا امتداد مییابد، را راهاندازی کرد.
چین به عنوان بخشی از گروه اقتصادهای نوظهور بریکس که به سرعت در حال گسترش است و اکنون شامل آفریقای جنوبی، اتیوپی و مصر میشود، نقش مهمی ایفا میکند، در حالی که سایر کشورهای آفریقایی نیز تمایل خود را برای پیوستن به این گروه اعلام کردهاند. همانطور که در بحثهای اجلاس ریو منعکس شد، بریکس بسیار بر چالشهای چندجانبهای که کشورهای جنوب جهان، از جمله آفریقا، با آن مواجه هستند، متمرکز است و یک اصلاح چندجانبه مهم در جهانی که در سه دهه گذشته تحت سلطه ایالات متحده بوده اما اکنون در حال گذار از تک قطبی بودن است، ارائه میدهد. چین به عنوان عضوی از گروه بریکس که به سرعت در حال گسترش است، نقش مهمی ایفا میکند. اگرچه نگاه به شرق و به ویژه چین، شاید در سال ۲۰۰۰ چشمانداز زیمبابوه بود، اما اکنون یک چشمانداز قارهای و حتی جهانی است.
نظر شما